در بخش نخست این یادداشت که اول اردیبهشت منتشر شد، اشارهای کردم به اینکه «بهار» در کنار بسیاری از پژوهشهای ادبی، نگاه دقیق و ژرفی هم به زبان فارسی و ضرورت پاسداری از آن داشت. جالب است که بدانیم ایشان که عضو فرهنگستان اول زبان و ادب فارسی هم بود در یک سخنرانی به موضوع حساسی، چون زبان گفتار و نوشتار هم توجه کرده بود.
آنچه امروز در بین جامعه ویراستاری جدی است و گمان میرود مقوله تازهای است، دغدغه گذشتگان ما هم بوده است، به طوری که این موضوع دست کم با چاپ کتاب «تنبیه الادبا» از کریمخان کرمانی بیش از صد سال پیش مطرح بوده است.
احمد بهمنیار و ملک الشعرا هم در فرهنگستان اول به این ماجرا پرداخته بودند. ملک الشعرا در مقالهای در سال ۱۳۲۸ بعد از ارائه پاسخ و پیشنهادی برای اصلاح خط فارسی (که در آن روزگار تندروهایی دیدگاههای نامعقولی داشتند)، برای اجرای اصل «مطابقه مکتوب با منطوق»، یعنی همان زبان نوشتار و گفتار، تذکر عالمانهای میدهد مبنی بر اینکه این گونه اصلاحات به هیچ وجه نوآوری نیست و پیشینه این اصلاحات را میتوان در نسخههای خطی متون کهن فارسی هم پیدا کرد (مجموعه مقالات بهار و و ادب فارسی).
مرحوم بهار در مجموعه مقالههای خود حتی بحثهای لغوی و دستوری خیلی دقیقی را مطرح میکند. ازجمله انتقادهای خیلی جالب ایشان به مقالهای از احمد کسروی است که در همان کتاب «بهار و ادب فارسی» چاپ شده است.
مقاله کسروی در مجله ارمغان چاپ شد که بهار به بسیاری از واژههای کسروی نقد وارد میکند. مثلاً درمورد کلمه «گردیدن» اشاره میکند که به کار بردن کلمه گردیدن در «جلفای نو پیدا گردید» غلط است و تأسف میخورد که این غلط در زمانه او فراگیر و همگانی شده است.
وی با نمونههایی مانند: اسب گرم تاختن گشت، خورشید پدیدار گشت، زمان دگرگون گشت، درخت سبز گشت، مرد پیر گشت، کتاب ترجمه گشت، ماه نمایان گردید، شهر بدل به صحرا گردید، تبریز خراب گردید و نظایر آن، معتقد است که در این موارد «گردیدن» به معنای دور زدن و پیچیدن و بالا آمدن و فرورفتن و ردشدن و در مجموع تغییر حالت دادن و از حالی به حالی گشتن است که درست است؛ اما در «جلفای نو پیدا گردید» نادرست و خطاست.
زنده یاد بهار در مقالهای تأکید میکند که ما باید برای زبان فارسی فکری بکنیم و چند منظور را هم در نظر بگیریم. یکی اینکه فهم زبان فردوسی و حافظ برای همیشه میسر باشد و مردم بتوانند آن سخنان را بخوانند و معنای آن را با اندک تحصیل و مطالعه درک کنند و دوم اینکه لهجهها و زبانهای مختلفی که امروزه در ایران باقی مانده است تا حدی که میسر است به قوه و زیست خود ادامه دهند؛ مثلا لهجه نطنزی، گزی، قاینی و این ها. قید سوم این است که واژههایی که امروزه در زبان مردم ایران به وجودآمده یا از قدیم باقی مانده یا از لهجههای مختلف گرفته شده است، ثبت و ضبط شود و فصیح و نافصیح آن از طرف فرهنگستان در کتاب فرهنگ زبان وانمود شود.
چهارم اینکه رویه نثر فارسی طوری معین شود که مسافتی میان لفظ قلم و لفظ عام روزبه روز تنگتر شود نه فراختر و بعیدتر.
بهار در مقالهای دیگر در همین مجموعه مقالات درباره واژههای فارسی و کنایات، نکتههای دقیقی میگوید و تأکید میکند که اگر این واژهها جمع آوری نشود، دچار تطور و تحول میشود و امکان فراموشی آنها وجود دارد و حتی ممکن است نزدیکترین زبانی که دارای قواعد مدون و مضبوط باشد بر زبان فارسی غلبه کند.
ازاین رو، بهار همواره دغدغه پاسداری از زبان و خط فارسی را مد نظر داشت و این یکی از وجوه کمتر دیده شده در اندیشه این شاعر و ادیب مشهدی است.